بای بای
چهارشنبه، فروردین ۲
تا اطلاع ثانوی، سفر بخیر!!!
عید اومده و بهاره
بهار عیدی میاره
انگار هوای خونه
توی همین زمونه
عطر حیات رو داره
خودتو تو هوا ول بکن
دلتو دیگه رها کن
غصههات رو ولش کن
از خونه بیرونش کن
چادر سیاه سرش کن!
به امید روزی نو برای همیشه
هوا تاریکِ تاریکه
خونه ساکتِ ساکته
دراز کشیدم و به سقف اتاقم نگاه میکنم
چه سکوتی!
جز صدای نفسِ خودم هیچی نیست...
واسه اینکه سکوت رو تموم کنم موبایلم رو ور میدارم
یه آهنگ پیدا میکنم تا پخش کنم
قبل از play
یه هو...
سکوت میشکنه
آخه یخچال گرمش شده
بیخیال آهنگ
صدای یخچال هم خوبه!
-- راستی نوشتهی 14 اسفند رو به پیشنهاد آق داداش یه کوچولو تغییر دادم
سه روز پیش 8 MARCH بود!
ده روز دیگه هم اول فروردینه!
امروز بیست اسفند
مگه چشه؟
یا حتی دیروز
یا شاید هم فردا!
یاد آر
دو پنجره را كه به آسمان باز می شد
به آسمانی آتشین
و تو
به آتشِ افق خیره وار می نگریستی
یاد آر
یاد آر
آن كوچه باغی را كه تو
پشت ازدحامِ درنگ، بی درنگ
با قلب خود به جلو می تاختی
یاد آر
یاد آر
آن ساحل و ماسه هایش را
زانوان خسته ات را
جای پای صحبتت را
یاد آر
حالا نگاه كن
نه پنجره ای، نه آسمانی، نه كوچه باغی، نه ساحلی
نگاه كن، چه مانده
جز جای پایِ صحبتت بر شن های ساحل های مغروقِ در زمان
جای پای گفته ای ناگفته
یه ستون
به بلندای آسمان
به پهنای ریسمان
یه ستون
به بلندای اتاقم
به پهنای خیالم
اولی مال تو
دومی مال من!