تغییر میکنه
پنجشنبه، اسفند ۸
خیلی چیزا داره تغییر میکنه
انگار که باید تغییر کنه
بعضی چیزا اشک آدم رو در میاره تا بگذره و به یه جایی برسه!

خیلی چیزا داره تغییر میکنه
انگار که باید تغییر کنه
بعضی چیزا اشک آدم رو در میاره تا بگذره و به یه جایی برسه!
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
شراب تلخ می خواهم ... که مرد افکن بود زورش
که این دانشگاه بی تو ... نمی ارزد به کنکـــورش
پ.ن: رو جزوه یکی دیدم، احتمالا خندم گرفت!
خیلی سخته که بدونی داری چه گهی میخوری ولی بازم تا تهش رو بخوری!
پ.ن: دلخوشی که نمونده...
جالبه که آدما رو هر کاری کنی خودخواهتر میشن!
پس هیچ کاری نمیکنیم.
امروز هم شاید یه روزی باشه
البته شروطی هم داره...
گاهی وقتا که آدم زیادی فکر میکنه، به نتایج مزخرفی میرسه
گاهی وقتا اصلا به نتیجهای نمیرسی
یا شاید حتی نخوای به نتیجهای برسی، فقط خوره افتاده به جونت...
شب بود و سوز و باد!
قبل از اینکه خورهات دیوونهات کنه باید فرار کنی، یه غلطی بکنی
باید دنبال کلید گه خوردم بگردی
شب بود و سوز و باد!
باید از کسی انتظار فهمیدن داشته باشی که توانایی فهمیدن رو داشته باشه
اگه درست حسابی چشمات رو باز نکنی
تا به خودت بیای میبینی سر تا پات رنگ جذاب قهوهای به خودش گرفته.
شب بود و سوز و باد!
پ.ن: آستین بالا زدم تا سر تا پام رو خوب بشورم!
گاه بیگاه در آلونکم مینشینم
و هم صحبت تنهایی خود میشوم
حرفها میزنم، حرفها میشنوم
حرفها که تمام شد، آنگونه که شایستهتر مینماید نگاه میکنم
راهی دیگر ندارم...
میدانی؟
شاید هیچگاه خودت را نبخشی...
شاید راهها آنگونه که نمیاندیشیم، پیش رود
شاید هم به بنبست برسیم
و یا شاید حتی دیگر فرصتی نباشد...