ساحلِ تنهايی

شنبه، خرداد ۶

باران، موج، مه، رنگین کمان
هر روز درون مه خفیفی
درون کوچه پس کوچه‌هایِ ساحلیِ ذهنم
بدون کفش، بدون پیراهن
برهنه‌ی برهنه
آرامِ آرام
همراه با نسیمی ملایم به آن سوی کوچه می‌روی
ذهنم یارای تجسم ندارد
گُم می‌شوی و عطر تنت باقی می‌ماند،
آبشار مویت هم...
گل‌های کوچه پس کوچه‌های ساحلی، به یاد عطر تنت جوانه زده اند
نشانی کوچه‌ها را ندارم
عطر تنت مرا به آنجا راهنمایی می‌کند
هر روز در این ساحل، بدون کفش، بدون پیراهن
برهنه‌ی برهنه
اما بی‌قرار
امواج کف‌آلودِ دریا را با نگاه دنبال می‌کنم
نکند کوچهِ زیبایم را غرق ِ در خود سازد

بی آنکه نه کوچه‌یی ساحلی
و نه عطر و آبشاری از مو
نه حتی موجی
وجودی خارجی داشته باشد

پرپر نشوم چه شوم...

                                                 behrang       ۱۷:۳۰

13 نظر:

Anonymous ناشناس

والا چی بگم..هر جور راحتی:)

خرداد ۰۷, ۱۳۸۵ ۳:۲۲ بعدازظهر  


Anonymous ناشناس

kheili delneshin bood behrang

خرداد ۰۷, ۱۳۸۵ ۹:۴۲ بعدازظهر  


Anonymous ناشناس

سلام مرسي كه بهم سر زدي بازم از اين كارا بكن موفق باشي و شاد

خرداد ۰۸, ۱۳۸۵ ۱۲:۵۵ بعدازظهر  

Blogger Bahman

بهرنگ داری مانیک می‌شی ها!
:D
مثل خودم
:p

خیلی قشنگ بود.

خرداد ۰۸, ۱۳۸۵ ۹:۵۴ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

man hichgah daam naboodeham na baraye to va na baraye un kasi ke sardish to ro borde 2 meh o kuche khiyaboonaye zehnet.
vojud nadashtan, vali man bazi shaba az 2 otaghet ye mehe sefid didam, sedaye khafeyi ham shenidam, ba 1 alame booye khub.
manam paak maniac shodam, bahman rast mige ma 3 tamun maniacim.
par par nemishi yani man nemizaram.
par par nasho be fekre un javaneha bash ke atre tanash ru gola zadan........ omid o zendegi.
aaaaaaaali bud

خرداد ۰۹, ۱۳۸۵ ۳:۲۶ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

vaaaaaaaaaaaay behrang vaghean gijam, esme to ro nevashtam be jaye khodam hala vse in ke kam nayaram: man o to nadrim ke.........

خرداد ۰۹, ۱۳۸۵ ۳:۳۱ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

گفتي مه ياده شعر زير افتادم

مه
بيابان را، سراسر، مه فرا گرفته است
چراغ قريه پنهان است
موجي گرم در خون بيابان است
بيابان، خسته
لب بسته
نفس بشكسته
در هذيان گرم عرق مي ريزدش آهسته
از هر بند
***
بيابان را سراسر مه گرفته است مي گويد به خود عابر
سگان قريه خاموشند
در شولاي مه پنهان، به خانه مي رسم گل كو نمي داند مرا ناگاه
در درگاه مي بيند به چشمش قطره
اشكي بر لبش لبخند، خواهد گفت:
بيابان را سراسر مه گرفته است... با خود فكر مي كردم كه مه، گر
همچنان تا صبح مي پائيد مردان جسور از
خفيه گاه خود به ديدار عزيزان باز مي گشتند
***
بيابان را
سراسر
مه گرفته است
چراغ قريه پنهانست، موجي گرم در خون بيابان است
بيابان، خسته لب بسته نفس بشكسته در هذيان گرم مه عرق مي ريزدش
آهسته از هر بند...

خرداد ۰۹, ۱۳۸۵ ۵:۳۷ بعدازظهر  

Blogger Bingala

علائم اولیه دیپرشن داری بروز میدی!! یک چند روزی گریه، بعد غصه و در ادامه زندگی در جریانه...

خرداد ۱۰, ۱۳۸۵ ۴:۲۶ بعدازظهر  


Anonymous ناشناس

che shere ghashangi bood anonymous!
mishe befarmiayid shero ki gofte?

خرداد ۱۲, ۱۳۸۵ ۲:۲۸ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

sher az ahmad shamloo ast

خرداد ۲۵, ۱۳۸۵ ۱۰:۴۸ قبل‌ازظهر  

نظرت چیه؟     

Home
Copyright © 2006 by behrang-n