پاییز

سه‌شنبه، شهریور ۱۴

Fall

گل، درخت، کوه، چشمه، کوچه، باغ
همه و همه
دلامون، چشامون، آرزوهامون
همه و همه
بالاخره
طعمِ گسِ پاییز رو می‌چشن
گس مثِ خرمالوی کال
پاییز هم که نزدیکه
برگامون زرد می‌شن
یا شاید
زردامون برگ بشن!
خوش به حال خودم که گل‌خونه‌ای نیستم
هم می‌شکفم، هم می‌ریزم!
زنده‌ام، آزاد...

                                                 behrang       ۰:۱۱

23 نظر:

Anonymous ناشناس

تبریک میگم رفیق!
پ.ن: یه نگاه به کامنتای پست جدیدم بنداز- یه شبه جواب برای حرفت

شهریور ۱۳, ۱۳۸۵ ۱۰:۲۳ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

khosh be halet aghaye zendeye azad

شهریور ۱۳, ۱۳۸۵ ۱۱:۴۹ بعدازظهر  


Blogger Bingala

ba in hame derakhta khialeshun rahate ke dobare barg dar miaran o zendegi az sar migiran vali ma kheili shojatareem ke ye bar zandegi mikonim o tarsi ham nadareem.

P.S: Payeez man o depress mikone :-(

شهریور ۱۴, ۱۳۸۵ ۷:۵۳ قبل‌ازظهر  

Anonymous ناشناس

shayad zibatarin dalile gozare salha o roozha hamin barghaye zard epayiez bashad ke gaho bigah bar zamin mirizad , anha niz hamchon ma golkhanei nistand ...

شهریور ۱۴, ۱۳۸۵ ۲:۱۱ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

در پي سفر خاتمي به آمريكا و جنجالي كه در ايران برپا شد
نامه اي نوشتم خودموني
از طرف جووناي مشتاق
به خاتمي براي حمايت او
در صورت تاييد اين قدم شما هم ميتوانيد نامه را امضا نماييد

شهریور ۱۴, ۱۳۸۵ ۳:۳۷ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

che zood!
axe khobi bod:D

شهریور ۱۴, ۱۳۸۵ ۴:۱۹ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

عجب خوش به حالیییییی:)

شهریور ۱۴, ۱۳۸۵ ۴:۵۴ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

پاییز که می‌شه
دست‌هام به بار می‌شینه
من زردآلو می‌دم
زرد و قرمز

شاد و رها باشی.

شهریور ۱۵, ۱۳۸۵ ۱:۴۶ بعدازظهر  


Anonymous ناشناس

شاید فقط تو بدانی که من پاییز پار را چه کشیده‌ام!و چه کشانده‌ام بر کسانی که دیوانه وار دوستشان دارم.
هزار بار آرزوی مرگ می‌کنم اگرپاییزهای آینده را این چنین خونین و مه آلود بگذارانم، هزار بار...
من چهار فصل شده‌ام، محکم و استوار. تنها گهگداری باد ولنگار تنم را می‌لرزاند!

شهریور ۱۵, ۱۳۸۵ ۱۱:۲۵ بعدازظهر  



Anonymous ناشناس

سلام...
" پاییز...
دنباله ی خیالم...
به تو می رسد...
حتی اگر نرسید...
به من نگو..."

موفق باشی و خندوون.

شهریور ۱۶, ۱۳۸۵ ۲:۵۸ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

سلام
نوشته هاتون برام جالب بود
درمورد این ÷ستتون هم به نظر من زنده بودن مهم نیست . مهم اینه که آدم بتونه زندگی کنه.

شهریور ۱۶, ۱۳۸۵ ۶:۱۷ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

سلام
امیدوارم زردامون برگ شن . وخوشبحال کسی که آزادانه زندگی میکنه و پر از شرف !

شهریور ۱۶, ۱۳۸۵ ۶:۲۰ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

رها رها رها تو.... مثل من!
پاییز را چشم در راهم... شدید

شهریور ۱۷, ۱۳۸۵ ۱:۵۷ بعدازظهر  


Anonymous ناشناس

avril lavinge mige :
some times i drive so fast;
just to feel the danger
i wanna scream it makes me feel alive !!!
is it enough to die ?!!
is it enough to be ?!!
che rabti dasht??
charand migam dige!!!

شهریور ۲۰, ۱۳۸۵ ۱:۴۰ قبل‌ازظهر  

Anonymous ناشناس

mibinam ke kheili dare behet khosh migzare oonja :D

شهریور ۲۰, ۱۳۸۵ ۱۲:۴۸ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

chera hich ki up nemikone?

شهریور ۲۰, ۱۳۸۵ ۳:۴۱ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

"و من رعد سیاه را با قاشق و چنگال می خورم..در بشقاب تمام زندانبانان..."
وبلاگ " زندانی " را بخوانید!
شعری از ادبیات فلسطین
-معین بسیسو

شهریور ۲۱, ۱۳۸۵ ۱:۱۹ بعدازظهر  

Anonymous ناشناس

"و من رعد سیاه را با قاشق و چنگال می خورم..در بشقاب تمام زندانبانان..."
وبلاگ " زندانی " را بخوانید!
شعری از ادبیات فلسطین
-معین بسیسو

شهریور ۲۱, ۱۳۸۵ ۱:۱۹ بعدازظهر  

نظرت چیه؟     

Home
Copyright © 2006 by behrang-n